جدول جو
جدول جو

معنی لک زدن - جستجوی لغت در جدول جو

لک زدن
لک برداشتن میوه یا چیز دیگر
تصویری از لک زدن
تصویر لک زدن
فرهنگ فارسی عمید
لک زدن(سَ مَ شُ دَ)
نقطه یا نقطه نقطه رنگ رسیدگی در انگور و خرما و جز آن پدید آمدن، و عرب لک زدن خرما را توکیت گوید. رسیدن و پخته شدن نقطه ای از میوه. جزئی از آن شیرین شدن. پیدا آمدن رسیدگی و شیرینی در جزئی از میوه و پیدا آمدن لک در انگور، یعنی شیرین و شفاف شدن نقطه ای از حب انگور و خال افتادن در آن. لک افتادن در آن. انگور در هفدهم لک میزند (گویا هفدهم سرطان) ، لک زده بودن دل یا جگر برای چیزی یا پول، سخت دوستدار و مشتاق آن بودن. بسیار خواهان آن بودن. نهایت آرزومند آن بودن، پیدا آمدن نقطه ای بگردیده و گندیده در میوه چون خربزه و هندوانه و جز آن. لک برداشتن
لغت نامه دهخدا
لک زدن
لک زدن میوه. لک برداشتن میوه بر اثر رسیدن و پخته شدن قسمتی از میوه برنگ دیگر درآمدن، یا لک زدن دل کسی برای چیزی. بشدت خواستار آن بودن سخت مشتاق آن بودن: دلم برایش لک میزند
فرهنگ لغت هوشیار
لک زدن((~. زَ دَ))
به سختی در آرزوی چیزی بودن
تصویری از لک زدن
تصویر لک زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلک زدن
تصویر کلک زدن
حیله کردن، فریب دادن، حقّه زدن، فریفتن، نارو زدن، خدعه کردن، مکر کردن، تنبل ساختن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، غدر کردن، چپ رفتن، دستان آوردن، سالوسی کردن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، کید آوردن، مکایدت کردن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ غَ دَ)
در تداول، گریه کردن شیرخوار بی حضور پرستار و مادر. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَتَ)
تباهی کردن زن. تباه کاری کردن زن. نابسامانی کردن زن. کار نامشروع کردن زن. بکار نامشروع مرتکب بودن (بیشتر درزنان). عمل بد کردن زن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف شدن زن و رفیق داشتن و فاسق گرفتن او. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده) ، حیله کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حقه زدن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
یک بار دود سیگار وغلیان و چپق وچیزی بدهان و گلو در کشیدن یک بار دود دادن سیگار و چپق و قلیان و غیره کشیدن دود کشیدن با نفس عمیق سیگار را کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چک زدن
تصویر چک زدن
سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دک زدن
تصویر دک زدن
گدایی کردن کدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغلک زدن
تصویر بغلک زدن
شماتت کردن، مسخره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سک زدن
تصویر سک زدن
راندن چارپا به وسیله سک، تحریک کردن اغوا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلک زدن
تصویر کلک زدن
تباهی کردن زن، حیله کردن، حقه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
وميضٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
Blink
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
cligner des yeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
眨眼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
kutikisa macho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
мигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
blinzeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
мигати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
پلک جھپکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
পলক মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
göz kırpmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
piscar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
눈을 깜박이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
まばたきする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
למצמץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
पलक झपकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
berkedip
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
mrugać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
knipperen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
parpadear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
sbattere le palpebre
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پلک زدن
تصویر پلک زدن
กระพริบตา
دیکشنری فارسی به تایلندی